، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره

جوجه زیبای مامان

عروسی

پنج شنبه من و تو بابایی رفتیم عروسی دوست بابایی (آقا امیر) خیلی خوش گذشت تازه اهنگ می زدن توهم خودتو تکون می دادی و مثلا می رقصیدی فدات بشم من هر چی پیراهن مجلسی تنت می کردم برات کوچیک بود چقده خانوم شدیییییییییییییییییییییییی
11 اسفند 1392

سرما خوردگی دوباره

داشتی خوب می شدی که یه دفعه پنج شنه صبح که از بهداشت برای قد و وزن رفته بودیم دیدم باز تب داری عصر بابابایی بردیمت دکتر گفت گلوت عفونت داره دلم برات می سوزه     صبح که بردمت بهداشت گفت نه کیلو و ششصد هستی که سید برای لباست کم می کنه می شه 9300 گفت وزنت خیلی بالاست بهت کمتر شیربدیم  
3 اسفند 1392
1